azerbaican yolünda vürüşanlar sağ ölsunlar
ياشاسين آزربايجان
تاريخ : سه شنبه 17 دی 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن
بير جيبيمده 
 
پاپريز ايله چاخماق
 
او بيريسينده 
 
سئوديك‌لريمين فوتورافي.
 
بنزرايديلر! 
 
سون پاپريزيم كيميدي سئوديك‌لريم ده 
 
قييمازديم چكمه‌يه... 
 
بيري جيبيمده قيريلدي 
 
بيري اوره‌ييمده
 
 
اثري زيبا از استاد روزبه سعادتي


گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki şeriler
+0 به يه ن

۱-      به رسميت شناخته شدن زبان تركي در ايران به عنوان زبان مادري ميليون ها ايراني و يكي از كهن ترين و رايج ترين زبان ها در كشور در كنار زبان فارسي.

۲-      ايجاد آكادمي و فرهنگستان زبان تركي در ايران به منظور حفظ و حراست از اين زبان شيرين و تلاش براي ترويج و اشاعه ي آن در سطح كشور و جلوگيري از نابودي تدريجي زبان تركي و افزايش دخول كلمات غير تركي به آن.

۳-      تدريس زبان تركي در مدارس و دانشگاه هاي ايران و يا تنها در مناطق ترك نشين كشور به منظور آموزش قاعده مند و آكادميك اين زبان توسط متكلمان آن و يا ساير ايرانيان علاقه مند.

۴-      جلوگيري از فعاليت گروه هاي قوميت گراي منسوب به جريانات پان آريائيسم و پان فارسيسم كه با ناديده گرفتن تاريخ ديرين تركان ايراني و هويت اصيل و كهن آنان و با بهره گيري از امكانات ملي بر داشته هاي فرهنگي و هويتي تركان ايراني از جمله تاريخ پر شكوه و هزاران ساله ي آنان در ايران ،فرهنگ اصيل و غني آنان و زبان مادري آنان يعني زبان شيرين تركي تاخته و با توسل به ادعاهاي دروغين مطرح شده در زمان رژيم طاغوتي پهلوي از جمله ادعاي احمد كسروي در رابطه با زبان و نژاد اوليه ساكنين آذربايجان،هويت تركي-ايراني ميليون ها آذربايجاني را زير سوال برده و در راستاي سياست هاي ضد تركي رضا شاه ملعون قصد نابودي هويت ترك زبانان ايراني را داشته و دارند.

۵-      برخورد جدي و قاطعانه با كانال هاي تلوزيوني،روزنامه ها،هفته نامه ها و ساير رسانه هايي كه با توهين هاي آشكار و صريح از طريق به سخره گرفتن زبان و لهجه ي ترك هاي ايراني و يا نسبت دادن آنان به پايين ترين سطح از اقشار جامعه در فيلم ها،برنامه هاي تلوزيوني،طنز ها،مقالات و …،موجبات ناراحتي و خشم ميليون ها ايراني را فراهم و بذر كينه و كدورت و اختلافات قومي را در كشور پخش و زمينه هاي درگيري هاي قومي هم چون سال ۸۵ را فراهم كرده و امنيت و آسايش كشور را فداي قوميت گرايي و تفكرات پان منشانه ي خويش ميكنند.

۶-      ايجاد كانال يا كانال هاي تلوزيوني و راديويي ۲۴ ساعته به زبان تركي در كشور به منظور پاسخ گويي به نياز هاي فراوان فرهنگي جامعه ي ترك زبانان ايران و عمل به اصول قانون اساسي و ايجاد برابري و مساوات در حوزه ي صدا و سيما ميان اقوام كشور.

۷-      برداشتن سايه ي سنگين ديد امنيتي و سياسي از روي اقوام ايراني و به خصوص ترك زبانان ايران و ايجاد نگرشي نو مبتني بر ايجاد برابري و مساوات به معناي واقعي كلمه ميان تمامي قوميت هاي ايران.

۸-      ارج نهادن به نام آوران،مشاهير و بزرگان جامعه ي ترك زبانان ايران از جمله مبارزين نهضت مشروطيت، انقلاب اسلامي ، دفاع مقدس و مبارزين و مدافعين ميهن در برابر ياغيان و اشرار،شعرا،آشيق ها و نويسندگان مطرح ترك زبانان كشور و …از طريق درج ولادت و وفات آنان در تقويم رسمي كشور و برگزاري مراسمات يادبود براي زنده نگه داشتن ياد و خاطره ي آنان.

۹-      حذف مطالب وهم آلود و غرض آلود مندرج در كتاب هاي تاريخ آموزش و پرورش بر عليه حكومت هاي فراوان ترك تبار ايراني و تاريخ ديرين ترك هاي ايراني و خارج ساختن سياست هاي اصلي اين كتب از محوريت قرار دادن حكومت هاي آريائي هم چون هخامنشان و … و جلوگيري از معطوف ساختن تاريخ ايران به ۲۵۰۰سال پيش،چرا كه ايران به عنوان كشوري كهن و ديرين و متشكل از اقوام مختلف تاريخي بس ديرين تر تاريخ ۲۵۰۰ ساله ي آريائي داشته و نبايد با محوريت قرار دادن كوچ آريائي تباران به ايران تاريخ هزاران ساله ي تركان ايران و يا ساير اقوام ناديده گرفته شود.

۱۰-          بهره بردن از اسامي نام آوران ،مشاهير و بزرگان جامعه ي ترك زبانان ايران و هم چنين نامها و اسامي زيباي تركي در نام گذاري خيابانها،محلات و…در شهر هاي ترك نشين كشور از جمله؛اورميه،تبريز،زنجان،اردبيل و … به منظور حفظ هويت تركي -ايراني اين شهر ها و جلوگيري از نابودي تدريجي اين هويت اصيل و كهن.

۱۱-          برداشتن محدوديت ها و تنگ نظري هاي فراوان موجود بر رسانه هاي مردمي فعال در حوزه ي مطالبه ي حقوق ترك زبانان كشور از جمله هفته نامه ها و سايت هاي خبري فعال در اين عرصه و برخورد مناسب و درخور اصحاب رسانه با فعالين رسانه اي ترك.

۱۲-          برگزاري برنامه هاي فرهنگي هم چون ؛كنسرت هاي موسيقي تركي(كما اينكه در دولت هاي پيشين در شهر هايي هم چون اورميه به ندرت به خوانندگان و يا آشيق ها اجازه ي اجراي كنسرت داده مي شد)،تئاتر هاي تركي و … به منظور حفظ و اشاعه ي فرهنگ آذربايجاني و ساير فرهنگ هاي حاكم بر جامعه ي ترك زبانان ايران.

۱۳-          واكاوي و كنكاش قتل عام ها و كشتارهاي دردناك اتفاق افتاده بر عليه تركان آذربايجاني در مناطق غربي آذربايجان و به ويژه استان آذربايجان غربي توسط ياغيان و اشراري هم چون؛مارشيمون،قاچاق ارمنيها،اسماعيل سيميتقو،شيخ عبيدالله نهري و …كه در طي اين قتل عام هاي اتفاق افتاده در طول دو سده ي گذشته ،خون پاك هزاران ترك آذربايجاني بيگناه توسط اين توسعه طلبان و ياغيان بر زمين ريخته شده و جانشان قرباني زياده خواهي ها و شرارت هاي آنان شده است.لازم است تا با برداشتن سانسور هاي اعمال شده در دولت هاي پيشين نسبت به اين موضوع تلخ و به منظور احترام نهادن به قربانيان اين حوادث مراسمات يادبودي براي آنان برگزار و تنديس هاي مربوط به اين حوادث در شهر هاي ترك نشين ايران نصب شود.

۱۴-          مبارزه ي قاطعانه و مستمر با گروهك هاي تروريستي فعال در مناطق غربي آذربايجان ايران از جمله گروهك تروريستي پژاك كه در طول ساليان گذشته با توسل به خوي و خصلت شرارت و ياغي گري و با اهداف مبتني بر توسعه طلبي و تجزيه طلبي رنگ آسايش و امنيت را از منطقه سلب و بسياري از آذربايجانيان بي گناه را به شهادت رسانده و قرباني زياده خواهي هاي خويش كرده اند.

۱۵-          جلوگيري از تخريب آثار باستاني مناطق ترك نشين ايران كه به عنوان اسنادي زنده و پويا از تاريخ ديرين ترك هاي ايراني پرده برداشته و پاسخي قاطع و كوبنده به منكرين اين تاريخ كهن ميدهند.متاسفانه در طول سال هاي گذشته شاهد آن هستيم كه در شهر هايي هم چون اورميه،نقده و ساير شهر هاي منطقه ي آذربايجان،نهاد هاي دولتي هم چون شهرداري و شوراي شهر در عين بي توجهي سازمان ميراث فرهنگي و به بهانه ي توسعه ي شهر و اجراي طرح هاي عمراني اقدام به تخريب كامل و يا بخشي مكان هاي تاريخي و آثار باستاني آذربايجان كرده و عملا به صورت مستقيم هويت و تاريخ منطقه را نابود ميكنند.

۱۶-          جلوگيري از تحريف نام هاي تركي هزاران ساله و كهن رودخانه ها،كوه ها،شهر ها،روستا ها و … در مناطق ترك نشين ايران و به ويژه در منطقه ي آذربايجان و برگرداندن نام هاي تركي مناطق مختلف از جمله جزاير درياچه اورميه،رودخانه ها از جمله؛جيغاتي چاي و تاتائو چاي(زرينه رود و سيمينه رود)،قزل اوزن(سفيد رود) و …شهر هاي مختلفي هم چون؛نقده(سلدوز)،تكاب(تيكان تپه)،شاهين دژ(سايين قالا)،مياندوآب(قوشاچاي)،اروميه(اورمو يا اورميه) و …كه به لطف دولت هاي پيشين نام هاي تركي آن ها نابود و اسامي جديد فارسي جايگزينشان شده است.

۱۷-          اتخاذ تدابيري جدي و قاطعانه براي خارج ساختن درياچه ي نيمه جان اورميه از وضعيت بحراني حاكم بر آن و تلاش براي آبرساني سريع به بستر خشك اين درياچه ي زيبا و پر ارزش و جلوگيري از نابودي كامل آن و بروز عواقب سنگين و غير قابل جبران از جمله ايجاد نمكزاري وسيع در منطقه ي شمالغرب كشور،نابودي مزارع و باغات كشاورزي چندين استان كشور و به ويژه استان هاي آذربايجان غربي و آذربايجان شرقي،شيوع بيماري هاي عفوني و واگيردار در سطح منطقه و به خطر افتادن جان ميليون ها ايراني و…

۱۸-          برگزاري مسابقات ورزشي با محوريت جامعه ي ترك زبانان كشور ،به منظور افزايش هم دلي و هم بستگي ميان آنان و جلوگيري از فاصله گرفتن تدريجي ترك هاي ايراني از يك ديگر.چرا كه در سال هاي گذشته شاهد برگزاري مسابقات ورزشي با محوريت آشوريان و اكراد كشور بوده ايم و متاسفانه دولت ها و مسئولين گرامي وقت هيچ گاه حاضر به انجام چنين مسابقاتي ميان ترك زبانان ايران نبوده اند كه اين خود باعث ايجاد نوعي شك و شبهه در برابري و مساوات مورد ادعاي مسئولين شده و خبر از حاكميت تبعيض قوميتي حتي در سطح ورزشي در دوره هاي پيشين رياست جمهوري ميدهد.

۱۹-          توجه كامل به ورزش منطقه ي آذربايجان و يا ساير مناطق ترك نشين كشور از جمله فوتبال تبريز،واليبال و هندبال اورميه،قايقراني ،كبدي و هاكي نقده،كشتي تكاب،فوتسال ماكو، بسكتبال زنجان،واليبال و اسب دواني گنبد و …و اهتمام به رشد و توسعه ي ورزش در اين مناطق در عين توجه به مقوله ي مهم ورزش در ساير نقاط كشور.

۲۰-          توجه به مقوله ي مهم اقتصاد و صنعت در مناطق ترك نشين و به ويژه در منطقه ي آذربايجان كه متاسفانه در طول سال هاي گذشته مورد بي توجهي قرار گرفته و اين منطقه و در راس آن آذربايجان غربي با وجود داشتن پتانسيل هاي لازم  در طول سال هاي گذشته پيشرفت چشم گير و درخور توجهي در اين حوزه نداشته،كه همين امر باعث ايجاد مشكلات و معضلات فراواني از جمله افزايش نرخ بيكاري ميان جوانان ترك،افزايش آمار جوانان معتاد به مواد مخدر و …شده است.لازم است تا دولت آقاي روحاني با كنار گذاشتن تبعيض هاي موجود در سال هاي گذشته و در دولت هاي پيشين ،به همگي استان هاي كشور با وجود سكونت قوميت هاي مختلف با يك چشم نگاه كرده و براي پيشرفت و خود كفايي استان هاي ترك نشين ايران در كنار ساير استان ها در حوزه ي مهم اقتصاد و صنعت تلاش نمايد.

لازم به ذكر است كه موارد ذكر شده،مواردي هستند كه به ذهن نگارنده رسيده و ممكن است ،خواسته هاي ديگري نيز وجود داشته باشد كه از شما خوانندگان گرامي درخواست داريم تا موارد از ياد برده شده در اين نوشته را در قسمت نظرات ذكر و ما و ساير خوانندگان را از آنها مطلع كنيد.

http://durnanews.ir/244.html


آرديني اوخو
گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türk siyəseti
+0 به يه ن
ماهي سياه كوچولو

                                             اثر جاويدان و جهاني صمد بهرنگي

                                                 
آرديني اوخو
گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki nağıllar
تاريخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن

آذربايجان سنسن منيم         علويتيم شان شهرتيم (2) 

آدين منيم ائوز آديم دير       سنسيز منيم نه قيمتيم (2) 

آذربايجان  آذربايجان          ياشا ياشا آذربايجان (2) 

نفسيميز بابك لرين            صابير لرين گورنفسي (2)

ماهنيلاردا ياشاديربيزي       بابا لارين آياق سسي (2) 

آذربايجان  آذربايجان           ياشا ياشا آذربايجان (2) 

بيز تاريخه سيغينمازيق        دونن واريق بوگون واريق (2)

بيز كئچميشه گووه نه رك    گله جه يه آدديملاريق (2)

آذربايجان  آذربايجان           ياشا ياشا آذربايجان (2)


gedin yazınin ardına


آرديني اوخو
گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki nağıllar
تاريخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن
شرف ؛ پاكدامني و آزادگي مهمترين عناصر شخصيتي يك دختر ترك آذربايجاني را تشكيل مي دهند. اين پاكدامني و آزادگي نمودهاي بسيار زيبايي در فولكلور و فرهنگ آذربايجان داشته است . يكي از اوج هاي بروز شرافت را مي توان داستان «ساراي» ناميد.

«يكي بود يكي نبود، زير گنبدكبود، در دشت پهناور مغان، ايلي زندگي مي كردند كه روزگارشان با كشاورزي و دامداري مي گذشت. عصر، عصر ظلم بود و دوره، دوره خان خاناتي... اهالي ده مجبور بودند كه بيشتر محصولات كشاورزي شونو به خان بدن، آخه زمينها همه مال خان بود و كشاورزها فقط مقداري از درآمدشون رو به عنوان حق الزحمه كارشون برمي داشتن.
در اين ده، كشاورزي زندگي مي كرد به اسم سلطان كه دختري زيبا و مهربون داشت؛ دختري كه هركس اونو مي ديد با خود مي گفت كاش مي دونستم كه خداوند اين دختر زيبا رو قسمت كدوم مرد خوشبختي مي كنه؟»
يئريشي دوروشو غمزه لي گؤزه ل
هانسي بخته وره پاي يارائيبسان
يئره برابرون وار؟ ديينمه ره م
گؤيده ملك لرده تاي يارائيبسان
«اي دختر زيبا كه راه رفتنت و ايستادنت زيباست
براي كدام مرد خوشبخت آفريده شده اي؟
تو روي زمين همتايي نداري
تو برابر با فرشته هاي آسمان آفريده شده اي»

«آره دوستانم، ساراي چشم و چراغ ايل مغان بود؛ دختري زيبا، مهربون و با مژه هاي بلند چشماني سياه و جذاب و عاقل... و البته توي همون ده جوان بسيار برومند و شايسته اي بود به اسم آيدين كه سردسته چوپانهاي ده بود.
اون زمانها كه زندگي مردم به دامداري و كشاورزي بسته بود،حفاظت از دامهاي مردم كار بسيار سخت و مهمي بود وچون آيدين سردسته گله دارها بود بهش مي گفتن خان چوپان ... ازنظر اهالي ده خان چوپان شايسته ترين جوان براي ازدواج با ساراي بود وخان چوپان و ساراي، هم عاشق همديگر بودند.
و عاقبت هم يك روز ساراي زيبا را عقد بسته و نامزد خان چوپان كردند؛ فصل، فصل سرما بود و زمان مناسبي براي عروسي ساراي و خان چوپان نبود چرا كه خان چوپان مي بايست همراه چوپانهاي ديگه ده، گله رو به قشلاق مي برد و اين كار شش ماه تمام وقت لازم داشت. خان چوپان ساراي را براي خداحافظي ديد و به او قول داد كه وقتي از قشلاق برگردد، مراسم عروسي را راه بياندازد و ساراي نيز كه دلش با خان چوپان بود باچشماني گريان او را بدرقه كرد...
اما بعد از رفتن خان چوپان اتفاق ديگري افتاد...
خان بي شرم و حياي ده كه براي گشت وگذار از خونه اش بيرون اومده بود، چشم ناپاكش به ساراي افتاد و هر دو پاشو كرد توي يك كفش كه الاو بالله بايد به هر قيمتي شده ساراي بانوي خانه من بشه... هرچه اهالي ده نصيحتش كردند كه از خيرساراي بگذره، خان گفت من نه چشمم چيزي مي بينه و نه گوشم چيزي مي شنوه... بي خودي منو نصيحت نكنيد؛ من به هر قيمتي كه شده ساراي رو تصاحب مي كنم.
ريش سفيدان ده رفتند پيش خان و با التماس و خواهش ازش خواستند كه از خير اين سودا بگذره؛ گفتند كه ساراي، نامزد خان چوپانه و او حق نداره كه در كسي طمع كنه كه روح و دلش متعلق به ديگريه و بهش گفتند كه ساراي و خان چوپان سالهاست عاشق همند و خان هرگز نمي تونه روح و دل ساراي رو به دست بياره.
اما خان كه شهوت و خودخواهي چشمش رو كور كرده بود گفت حتي اگه دلشو هم نتونم بدست بيارم حتماً بايد جسم زيباشو تصاحب كنم.
كار به جايي كشيد كه خان خواست از همه زور و قدرتش استفاده كنه و قسم خورد كه اگه اهالي ده كاري نكنند كه اون ساراي رو به دست بياره همه خونه هاي ده رو به آتيش مي كشه...»


كار به اينجا كشيد اهالي ده ديگه نمي دونستن چه كار بايد بكنن، بعضي ها خودشونو كنار كشيدن... بعضي ها فقط تو دلشون، خان رو نفرين كردن و بعضي ها با اينكه مي دونستن بيهوده است ولي سعي كردن كه به نوعي سرصحبت رو با ساراي و پدرش سلطان باز بكنند و ببينند آيا راهي وجود داره كه ساراي به خاطر نجات زندگي ايل هم كه شده تن به ازدواج با خان بده يا نه؟
و دراين ميون ساراي بود كه در درياي غم و غصه داشت غرق مي شد به خان چوپان فكر مي كرد، به خودش، به عشقي كه براش مقدس بود و به خوشبختي مادرش كه مرده بود و اون روز رو نديده بود ساراي آه مي كشيد و فكر مي كرد و آه مي كشيد به بدبختي مردم ده كه بايد اضطراب مي كشيدند و تاوان هوسبازي يك خان بي مغز و بي شعور رو مي دادند...
فكر ساراي به هيچ جا قد نمي داد بعضي از حرفهاي مردم مثل يك خنجر به مغز و دل ساراي فرو مي رفت و زخمي اش مي كرد. مي شنيد كه بعضي ها مي گفتن:
كاش ساراي قبول مي كرد و اين مردم بدبخت رو قرباني لج بازي نمي كرد...
بعضي ها مي گفتن: پس عشق چي مي شه؟ پس حلال و حرام چه مي شه؟ بهتره كه همه خونه هامون به آتش كشيده بشه اما دامن ايلمون لكه دار نشه...
اما بعضي ها مي ترسيدند، از خونه و زندگيشون، از سرنوشت بچه هاي معصوم ده، چون كه اونها با خان و لجبازي و يكدندگي او كه ميراث پدرانش بود خوب آشنا بودند...
و ساراي درمانده و نگران از خدا كمك مي خواست اما اميد چنداني در دلش نبود... بيش از يك ماه بود كه اين مسئله در همه ايل مغان، آشوب ايجاد كرده بود و بيش از چهارماه تا برگشتن خان چوپان مي ماند. ساراي احساس مي كرد هيچ راهي برايش باقي نمانده است...
چند روز بعد خبر عجيبي در ده پيچيد...»
«خبري كه همه را انگشت به دهان گذاشت. ساراي تصميم گرفته بود كه به خانه خان برود. خبر در ده پيچيد، بعضي ها رو خوشحال كرد، بعضي ها داشتند از غصه و غم، دق مرگ مي شدند؛ بعضي ها به خاطر لكه دارشدن دامن ايل مغان، طوري عصباني و ناراحت بودند كه اگر چاقو مي زدي خونشون بيرون نمي اومد. خبر در كل ده پيچيد، از روي پل رودخانه اي كه خانه مجلل خان رو از ده جدا مي كرد گذشت؛ رودخانه خروشان و پرآبي كه بهش مي گفت آرپاچايي... از مزرعه خان عبور كرد و به گوش ناپاك او رسيد و لبخند رضايت رو به لبهاش نشوند.
ساراي پيام داده بود كه همين فردا مي خواهد به خانه خان برود. خان با اينكه از اين خبر تعجب كرده بود ولي لبخندي زد و گفت:
-شنيده بودم كه ساراي نه تنها بسيار زيباست بلكه بسيار هم عاقل است. همين فردا مراسم عروسي رو ترتيب مي دهيم.
فرداي آن روز، از صبح زود مردم جلوي در خونه سلطان جمع شده بودند؛ پيرمردها، پيرزنها، مردها و زنها، جوونها و حتي بچه ها جمع شده بودند تا اين عروسي عجيب و غريب را با چشم ببينند. همه دنبال عاشيق حبيب مي گشتند؛ عاشيق حبيب كسي بود كه ساز مي زد و مي خوند. مردم ده علاقه عجيبي به او داشتند. وقتي عاشيق حبيب سازشو به سينه اش مي فشرد و مي نواخت و مي خوند مردم رود رود گريه مي كردند و سبدسبد مي خنديدند. عاشيق حبيب در همه برنامه هاي ده شركت داشت. اگر عروسي كسي بود عاشيق حبيب آنجا مي خوند و مردم رو شاد مي كرد و به اونا اميد زندگي مي بخشيد. اما در عروسي ساراي خبري از عاشيق حبيب نبود. مردم در يك سكوت بهت آور منتظر عروس شدن ساراي بودند و هيچ كسي جز گماشته گان خان كه براي بردن عروس اومده بودند شادي نمي كرد.
آرايشگرها، ساراي را آرايش كردند هر چند كه چهره زيباي ساراي نيازي به آرايش نداشت. خيلي طول كشيد تا ساراي از خونه بيرون بياد...
اما سرانجام ساراي از خونه بيرون اومد. مردم بهت زده به ساراي نگاه مي كردند. سكوت سنگين و تلخي همه ده رو فراگرفته بود. غير از صداي امواج خروشان رود «آرپاچايي»، هيچ صدايي به گوش نمي رسيد. ساراي در ميان اين سكوت سنگين و مبهم چند قدم جلو رفت. صداي پيرمردي سكوت رو شكست:
-تف بر تو اي روزگار.
-غيرت ايلمون لكه دار شد...
-خوشبخت باشي ساراي، ما مي دونيم كه تو به خاطر ما اين كار رو مي كني.
-بيچاره خان چوپان...
هر كسي چيزي مي گفت. اما ساراي همچنان با قدمهاي استوار پيش مي رفت. اون بدون اين كه منتظر همراهانش باشه به طرف خانه خان پيش مي رفت. خانه اي كه با رودخانه پرآب و خروشان آرپاچايي از ده جدا مي شد. انگار هيچ كدوم از حرفهاي مردم رو نمي شنيد. از ميان انبوه جماعت گذشت و با قامهاي تند جلو رفت. ساراي بر خلاف رسم ايل، سوار بر اسبي كه براي بردنش بزك كرده بودند نشد. انگار قصد داشت با پاي پياده به خانه بخت برد. كوچه طولاني خودشون رو پشت سرگذاشت. همراهان عروس با همه اهالي ده، ساراي رو همراهي مي كردند اما حرفهاي مختلف همچنان به گوش مي رسيد. دعاها، نفرين ها و حسرت ها و زخم زبانها به گوش ساراي مي رسيدو ساراي همچنان پيش مي رفت. ساراي به روي پل آرپاچايي رسيد؛ گماشتگان خان، پيشاپيش عروس از پل گذشتند تا خبر خوش اومدن ساراي رو به گوش خان كه بي صبرانه منتظر رسيدن عروس بود برسونن. ساراي روي پل ايستاد. مردم ديگر جلوتر نرفتند مثل آنكه قصد داشتند نه با ساراي بلكه با حيثيت و غيرتشان خداحافظي كنند ولي بعضي ها هم با نگاه كردن به چهره زيبا و مهربون ساراي و با فكر كردن به گذشته اي كه با ساراي داشتند اشك در چشمهاشون جمع شده بود. ساراي، سرش رو بالاگرفت و براي آخرين بار به مردم ايلش نگاه كرد. در ميان انبوه جمعيت، چشمش به عاشيق حبيب افتاد كه مثل هميشه ساز در دستش بود؛ اما از چهره اش پيدا بود كه اگه كل دنيارو بهش مي دادند حاضر نبود صداي سازش رو در اين عروسي نامبارك دربياره. يك لحظه چشم ساراي به چشم عاشيق حبيب افتاد و عاشيق حبيب با سرعت سرش را به پايين انداخت و خواست از اونجا دور بشه اما صداي وحشتناكي كه از مردم بلند شد اونو سرجاش ميخكوب كرد...
عاشيق سر برگرداند؛ ديد ساراي، خودش رو از بالاي پل به رودخانه آرپاچاپي انداخته و خودش رو به دست امواج خروشان اون سپرده و مردم با ديدن اين صحنه از ته دل فرياد زدند:
«ساراي...»
و عاشيق حبيب كه فهميد ساراي برخلاف تصور همه مردم، تصميم ديگري داشته است با سرعت خودش رو به بالاي پل رسوند و وقتي كه ديد ساراي با غيرت و با عفت، سوار امواج خروشان آرپاچايي شده تا به حجله درياهاي آبي بره، سازش رو به سينه اش فشرد و با تمام وجودش خوند:
«دوگونو توكدوم قازانا
قاينادي قالدي آزانا
علاج يوخ آللاه يازانا
آپاردي سئللر ساراني
بير قارا گوزلو بالاني
آرپا چاي درين اولماز
آخار سولار سرين اولماز
سارا كيمي گلين اولماز
آپادي سئللر سارائي
بير قارا گوزلو بالاني
«برنج رو توي ديگ ريختم
بجو شد و تا اذان حاضر شود
علاجي نيست به آنچه خدا نوشته است
سيل خروشان ساراي را برد
آن فرزند زيبا مشكين چشم را
آرپاچايي عميق نيست
آبهايي كه جاري اند معمولاسرد نيستند
و عروسي مثل ساراي پيدا نخواهد شد
سيل خروشان ساراي را برد
آن فرزند زيباي مشكين چشم را»

عكس




گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki nağıllar
تاريخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن

Bir varmış bir yokmuş.Dünyanın bir köşesinde güzel bir köy varmış.O köyde çok az aileler yaşıyorlarmış.Orada bir ağaçlı ve geniş yayla varmış.O sırada bir ailede,bir kör kız dünyaya geldi.Günler geçti ve o kız büyüdü ve onyedi yaşına bastı.Bir zeki kız olmuştu,ama hiç kimse onunla dostluk kurmıyordu,onunla konuşmıyordu.Çok yalnız olmuştu.Geceler annesinin kucağına ağlıyordu.Tatil günleri evde kalıyordu.


Günlerden bir gün ormana gitmeği düşündü.Yürümeğe başladı.Bir az sonra kayıp olmayı hissetti.Bağırmağa başladı.Denızın sesini onu bulmak ıçın çalışıyordu.Kendisini yalnız buldu.Bu durumda başka iş yapamazdı.Şiddetli rüzgarı,fırtına gibi esiyordu.Bir ağacın gögesinin altında oturdu.Anıden bir oğlanın sesi duydu. Oğlan onu bulmuştu,oun elini tuttu ve kendi ile götürdü.Yol boyunca onlar birbirile konuştular ve kız,hayatının öyküsü ona anlattı.

Oğlan kızdan sordu: Adın ne senin?

Kız Aygül diye cevap verdi.

Oğlan:Benım adım da Rıza,sizin yüzünüz ay gibi ve gözleriniz suskan yıldızlar gibi dir.

Aygül’ü ateş basdı.Rıza çok aşık olmuştu.Onun için Aygül’ü sordu:Bir kez daha görüşebilirmiyiz?

Aygül gülümseyerek evet dedi.

O günden itibaren görüşmeleri fazlaştı.Rıza bir öğrenciydi.Bazen Aygül’ün resimi çiziyordu. Aygül,Reza’nın yüreğini çalmıştı.Rıza güneşli bir günde Aygül’ü eşi olmak için istedi.Aygül kabul etmedi.Aygül:Eğer görebilen bir kızıdım her zaman seninile kalırdım.

Rızanın yüreğine ağır bir üzüntü oturdu.Rıza Aygül’ü böyle bilmezdi.Yavaş yavaş ilişkileri az aldı.

Kaç gün sonra bir ünlü hekim köylerine geldi.Aygül de hekime müraceaetti.

Hekim:((Bir kişi gözlerini sana vermeye bulmal))dedi.

Aygül bu sözü rızaya söyledi.

Rıza:((Ben hekimi gördüm,çok harıka bir hekim dir))dedi.

Aygül mutlu olmuştu.

Rıza:((Bir iş için uzaklara gideceğım))dedi.

Aygül çok rahatsız oldu,ama hiç bir söylemedi. Ertesi gün Rıza arabaya bindi ve köyden gitti. Günlerce duadan sonra nihayet bir insan gözlerini ona vermeye buldu.Aygül görünce bütün şeyler ona farklığıdı.Etrafına dikkat ediyordu. Gökyüzünü,uçakları,kuşları,kelebekleri,bütün şeyleri görüyordu.Başıda düşünceler vardı.Ama yalnızdı.Kaç ay sonra Rıza’dan bir mektup eline geçti.

Rıza böyle yazmış:((Sevgili Aygül,seni habersız koymak için özür dilerim.Bu müddet içinde çok zorlukları gördüm.Sensiz yaşamak çok zor.Artık sensiz kalmayı katlanamarım.Seni görüşmek için arzuluyum.Bu hafta köye geleceğim.beni bekle.Çünkü uzalık sona erecek ve yine birbirile olacağız.Meczubın Rıza)).

Aygül’de hiç ondan bi resim yokmuş.Salı akşamı her zamanki yerlerlerine gitti.Anıden bir kör oğlan  onun tarafına geldi.

Aygül:((sen kimsin?))diye sordu.

Oğlan:((ben Rızayım,nasıl tanımadın?))diye cevap verdi.

Aygül çok şaşırmıştı.

Rıza:((Şimdi ki sen bir görebilen kız ve ben bir kör oğlanım,benimle evlenirmisin?))dedi.

Aygül öfke ile cevap verdi:((Hyır,sen bana büyük bir yalan söyledin,buradan git,seni sevmiyorum)).

Rıza ağlayarak ve büyük bir dertle Aygü’e söyledi:

 

((Gözlerimi koru))




گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki nağıllar
تاريخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن
بير بوستانچي وارايدي. بو بوستانچي كولفتيني قارپز،يئميشيله ساخلاردي. هر ايل قارپيز،يئيميش،خيار اكيردي،تاخيلا وئريب دولانيردي.

بير ايل بوستانچي چوخ ياخشي بهره گتيردي.


آرديني اوخو
گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki dilimiz
تاريخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن

چال عاشيق سازيني، اوره گيم دولوب
بعضا اينسان ايچون درمان بو اولور
سازين نغمه لري آخسين كونلومه
يوخسا چيچكلريم عطش دن سولور

چال عاشيق سازيني، بلكه سازيندا
اومودسوز حياتا بير اوميد تاپيم
گل عاشيق سازيندا صبردن دانيش
بلكه دؤزمك درسين آغزيندان قاپيم

بيليرسن آي عاشيق درديميز بيردير
گل گئدك سازيندا عشق دن دانيش
سيم لرين ديلي ايله خلقي هارايلا
گل بو درده منله بيرليكده يانيش

گل عاشيق بو آخشام داغلار باشيندا
نغمه لر سؤيله يك گوزللر ايچون
گل عاشيق بو آخشام عاشيق اولانا
دئيه ك غم چكمه يين دولدوروب ايچون

سحره جك چاليب، اوخوياق عاشيق!
بلكه اوره كده كي يارا بيتيش سين
چاخيرلاشيب چالاق اوجا سس ايله
قوي عاشيق سسيميز يارا يئتيش سين

اولدوزلارلا اولاق بو گئجه همدم
اولكردن گل آلاق عشق الهاميني
بو گئجه چاغيراق تام عاشيقلاري
چاخيرا، چالقييا ييغاق هاميني

اينسان دردلريني گل سازيندا چال
دوزوملي عاشيق لاردان حكايت ائت
گل، بيزه آي عاشيق عشق درسي وئر
اوميدسيز ساعاتدا درديميزه يئت

عليرضا ناب دل ( اوختاي)


گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki şeriler
تاريخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن
gedin yazının ardina


آرديني اوخو
گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki dilimiz
تاريخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن

هايديگر :
" اگر زبان ملّتي از بين برود آن ملّت هم از صحنه هستي خارج شده است."


ميلان كوندرا :
" نخستين گام براي از ميان برداشتن يك ملت، پاك كردن حافظه آن است. بايد كتابهايش را، فرهنگش را، زبانش را از ميان برد. بايد كسي را واداشت كه كتابهاي تازه اي بنويسد ، فرهنگ جديدي را جعل كند و بسازد، تاريخ و زبان جديدي را اختراع كند ، كوتاه زماني بعد ملت آنچه هست و آنچه بوده را فراموش مي كند. دنياي اطراف همه چيز را با سرعت بيشتري فراموش مي كند."

 


ماهاتما گاندي :
" كسي كه زبان و ادبياتش را نخوانده باشد، تاريخش را نخواهد دانست و آن كس كه تاريخش را نداند آينده اي ندارد."

 


پروفسور حسابي :
" نه سبزم نه قرمز ، زبان مادري ام را ياد بگيرم، برايم كافيست."

 


مثل فرانسوي :
" كسي كه زبان مادريش را نميداند (ياد نگرفته) وحشي است."

 


فرانتس فانون :
" استعمار براي تسلط بر اقوام تحت ستم خود قلبهاي آنان را تحريف و آنان را نابود ميكند."

 


ابن خلدون :
"وقتي ملت بزرگي اسير ملتي كوچكتر از خود ميشود، خود را فراموش ميكند."



گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki dilimiz
یارپاق لار: [1]
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :