azerbaican yolünda vürüşanlar sağ ölsunlar
ياشاسين آزربايجان
تاريخ : پنجشنبه 20 تیر 1392 | یازار : tedirgin
+0 به يه ن
آللاه‌دان اوزولمييه نه اؤلوم يوخدور.
«كسي(بيماري) كه اميدش را از خدا قطع نكرده نمي‌ميرد».

آباد اولسون خال خال، بيري ياتار بيري قالخار.
«آباد باشد خلخال، يكي مي خوابد يكي بيدار مي شود(وصف محلي كه هميشه تعدادي بيدارند وشلوغ است)».

آتا اولماق آساندي ‏‏،آتاليق ائتمك چتيندير.
«پدر شدن سهل است ‏‏،ولي پدري كردن سخت».

آتا چاتئنجاغ اششه يه مين!
«تا زمانيكه به اسب برسي سوارخر شو»!

آت آلماغا جاوان يوللا،قيز آلماغا قوجاني.
«جوان را براي خريد اسب بفرست و پير را براي دختر(عروس)».

آت آلماميش آخئر چكير.
«قبل از اينكه اسب را بخرد آخورش را مي‌سازد».

آتا دوغرايب بالايئير.
«پسر دنباله رو پدر ميشود».

آتاسئن دونقوز قاپميش اوغلونوايلان چالميش.
«پدرش را خوك گاز گرفته و پسرش را مار نيش زده».

آتاسئنا خئيئري اولمايان كيمه خئييري اولار؟
«كسي كه به پدرش خوبي نميكند به چه كسي خوبي ميكند»؟

آتا سين گورمه ين شاهلئق ادعاسي ائدر.
«هركه آبا و اجدادش را نشناسد ادعاي پادشاهي مي كند».

آتا سيندان قاباغا دوشه ن تولاني قورد يئيه ر.
«توله اي كه جلوتر از پدرش راه برود طعمه گرگ مي شود».

آتالار سوزونه محاكيمه اولماز.
«نصيحت پدر را نمي شود محاكمه كرد »

آتالار سوزو حكمتدير.
«سخن پدران پندآموز است».

آتالار سوزو عاغلئن گوزو.
«سخنان پدران(ضرب المثلها) چشم عقل هستند».

آتام آتام من بو ايشه ماتام.
« »

آتا مالين درج ايله‏‏، اونا گوره خرج ايله.
«اول ارث پدري را صاحب شو،آنگاه خرجش كن».

آتاما ياتاق سالديم قالايچي يلدي ياتدي.
«براي پدرم رختخواب پهن كردم،خادم پدرم آمد خوابيد».

آتام ايله آتاني دئينجه ‏‏،اوزوم ايله اوزونو دئه.
«حساب پدر با حساب خودت جداست ».

آتام ائوينده بايلق باشي ‏‏،اريم ائوينده تويوق آشي.
«خونه پدر كله ماهي خوراكم بود ،خونه شوهر مرغ بريان».

آتامي آنامي آتميشام تكجه سني توتموشام.
«پدر و مادرم را انداخته و فقط تو را چسبيده ام».

آتامين اؤلمه سيند‌ن قورخميرام، قورخيرام عزرائيل قاپيمي تانيا.
«از مرگ پدرم نمي‌ترسم ‏‏،ترسم از اين است كه عزرائيل در خانه‌ام را بشناسد».

آتا مينمه يين بير عيبي وار، آت دان دوشمه يين مين عيبي وار(آتا مينمه ك راحتدير، آت دان ينمه ك چتيندير).
«اگر سوار بر اسب شدن يك عيب و ايراد داشته باشد، از آن افتادن و پياده شدن هزار مورد و مسئله دارد(رسيدن به ثروت و مقام خوشايند ولي از دست دادن آن سخت و ناگوار است)».

آتان بيليجي دي سنه نه؟.
«گيرم پدر تو بود فاضل-از فضل پدر تو را چه حاصل»

آتان سوغان آنان ساريمساق اوزون نجه اولدون گول بسر؟
«پدرت پياز ومادرت سير،مگه ميشه تو بشي گلبسر(خيارسبز)».

آتانين دعاسي ‏‏،آنانين ناله سي.
«دعاي پدر و ناله مادر».

آتانين دعاسي آنانين آهي.
«دعاي پدر و آه مادر».

آتا اوت ايته ات وئرمزلر.
«به اسب علف و به سگ گوشت نميدهند».

آتا مين ‏‏،آد قازان.
«بر اسب سوار شو و شهرت بطلب».

آتا آنا رشوه سيز دوست دورلار.
«پدر و مادر بدون هيچ چشم داشتي دوستت هستند».

آتا ائوينده اوگئي آنا _ار ائوينده قايئن آنا.
«در خانه ي پدر نامادري- در خانه ي شوهر مادر شوهر».

آتان اوخ قايئتماز.
«تير پر تاب شده بر نمي گردد».

آتي آت ايله باغلاسان همرنگ اولماسا هم خوي اولار.
«دو اسب را كه يكجا ببندي اگر هم رنگ نشوند هم خوي هم ميشوند».

آج تويوق ياتار يوخودا داري گورر.
«مرغ گرسنه در خواب ارزن ميبيند».

آج قارئن آجي آيران.
«شكم گرسنه و دوغ تلخ(وعده هاي تو خالي)».

آجئن ايماني اولماز.
«آدم گرسنه ايمان ندارد ».

آجئندان ياتيب گون اورتادا دوروب .
«از زور گرسنگي شب مي خوابد و بعد از ظهر بيدار مي شود».

آخار سويا گئدسه، آخار سولار قورويار.
«آدم بد شانس اگر به آبهاي روان برود آنها هم خشك ميشوند».

آخار سو يولوني تاپار.
«آب جاري راهش رو پيدا مي كنه».

آختاران تاپار ياتان يوخودا گوره ر.
«كسي كه جستجو كند پيدا ميكند و كسي كه بخوابد در خواب ميبيند(جوينده يابنده است)».

آخيرده گوله ن،ياخشي گوله ر.
«كسي كه آخر ميخندد،بهتر ميخندد».

آدام هر نه دن قورخسا، باشئنا گله ر.
«انسان از هر چيزي بترسد به سرش ميايد».

آدامئن آغزئندان سؤز آلئر.
«از دهان آدم حرف مي‌كشد».

آدامئن اون دانا يييجي سي اولسون بير دانا ديييجي سي اولماسئن.
«آدم ده تا نون خور داشته باشه ولي يه دونه غر زن نه»!

آدي منيم دادي سنين.
«به اسم من ولي لذتش مال ديگران».(به نام من و به كام ديگران)

آدئن توتدون اوزو گلدي.
«اسمشو آوردي پيداش شد».

آدئن ندي رشيد بيرين دئه، بيرين ائشيد.
«يكي بگو، يكي بشنو».

آرپا اكه ن بوغدا درمه ز.
«كسي كه جو مي كارد گندم درو نمي كند».

آزاجئق آشئم ، آغرئماز باشئم.
«به فقر مي سازم ، دردسري ندارم».

آز دانئش ناز دانئش.
«كم گوي و گزيده گوي».

آستا دانئش، اوستا دانئش.
«كم گوي و گزيده گوي».

آستا گئده ن يورولماز.
«كسي كه آهسته ميرود خسته نميشود».

آسلانين ائر‌كك ديشي سي اولماز.
«شير نر و ماده ندارد».

آش دي آشئن ايسپناغي.
«آش اگه آشه مربوط به اسفناجشه».

آشي پيشدي.
«گاوش زائيد.مشكلي برايش پيش آمد».

آغاج بار گتيرديكجه باش ايه ر.
«درختي كه بارش بيشتر باشد بيشتر خم مي‌شود».

آغاجي ايچيندن قورد يئيه‌ر.
«كرم درخت را از درون مي‌خورد».( كرم از خود درخت است)

آغانئن مالي چئخاندا نوكرين جاني چئخئر.
«از اموال آقا داره كم ميشه جان نوكر داره در مياد(شاه مي بخشد شيخعلي خان نمي بخشد)».

آغريمايا‌ن باشا دسمال باغلامازلار.
«به سري كه درد نمي‌كند دستمال نمي‌بندند».

آغرييان ديشي چكرلر.
«دنداني را كه درد مي‌كند بايد كشيد».

آغئزلاردا ساققئز اولماق.
«دهان به دهان گشتن».

آغئزئنا باخ تيكه كس.
«به اندازه دهانت لقمه بردار(پايت را به اندازه گليمت دراز كن)».

آغئزئندا مرجيمك ايسلانمئر.
«عدس دردهانش خيس نمي‌شود(درمورد آدمي كه سرّ نگهدارنيست)».

آل آپارمئش.
( آل او را ببرد)(آل=موجودي موهوم و خيالي كه به چشم انسان تنها در شب يا زن حامله ديده ميشود)».

آل ايتدن معروف اولماق.
«مثل گاو پيشاني سفيد مشهور بودن».

آللاه آدامئن عمروندن گؤتورسون ، قويسون شانسئنئن اوستونه.
«خدا از عمر آدم بردارد ، به شانسش اضافه كند».

آللاه ايكي قاپازي ، بير باشا وور ماز.
«خدا دو سركوفت را به يك سر نمي زند».

آللاه ايلاني تانييب ، آياغلارئني قارنئنا سوخوب.
«خدا خر را شناخت و شاخش نداد».

آللاه باغلايان قاپئني ، هئچ كيم آچامماز.
«دري را كه خدا ببندد، هيچ كس نميتواندباز كند».

آللاه بير قاپئني باغلاسا ، آيري قاپي آچار.
«خدا اگر دري را به روي بنده اش ببندد ، در ديگر به رويش مي گشايد(خدا گر ز حكمت ببندد دري ز رحمت گشايد در ديگري)».

آللاه داغئنا باخار قار وئره ر.
«خداوند به كوه اش نگاه مي كند برفش مي دهد(خداوند به هر كسي به اندازه لياقتش ميدهد، خلايق هرچه لايق)».

آللاه دغل بازا پاي ورمز.
«خدااز فريب كاران حمايت نمي كند.»

آللاه شنبه ني جهودا قيسمت ائله سين.
«خداوند شنبه را قسمت جهودها كند».

آللاه قارغا ده ييل كي گوز اويا(آللاهئن بارماغي يوخدور ، گؤزووه سوخا).
«خداوند مانند كلاغ نيست كه چشم در بياورد(چوب خدا صدا نداره)».

آللاه قازاناندان آلار وئره‌ر بئجه‌ره‌نه.
«خدا اختيار داره، »

آللاها قوربان اولوم كي، ياغي ياغ اوسته وئريب يارماني ياوان قويوب.
«قربان خداوند بروم كه به يكي روغن روي روغن (صد نازو نعمت) داده وبراي يكي هم بلغور خالي».

آلچاقدا دايان كه چيخاسان باشا.
«براي رسيدن به قله كوه بايد از دامنه شروع كني».

آلئنمئش تاپئلمئش دي.
«چيزي كه خريده شده غنيمت است».

آناسئنا باخ قئزئني آل،قئراغئنا باخ بئزيني آل.
«در موقع خريد پارچه حاشيه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقيق كن».

آنلايان بير تل ده ن آنلايار(آدام اولانا بير سوز يئته ر.آنلايانا بير سؤز بسدير.آنلايانا ايشاره، آنلامايانا ميناره.آنلايانا بير سؤز بير كيتابدئر.آنلايانا بير كلمه سازدئر،آنلامايانا زورنا قاوال آزدئر).
«عاقل را يك اشاره كافيست ».

[ويرايش] الف

اتوروب گمي نين ايچينده،گمي چي نين گو’زون ايور(اتوروب گمي نين ايچينده،گمي چي نه ن ساواشئر).
«هم تو كشتي نشسته هم به ناخدا گير داده».

ات وئرمه ده ن ، كوفته ايسته مه(ات وئرمه ميش ،كوفته الده ائديلمز).
«تا وقتي گوشت نداده اي كوفته نخواه».

احتياط ايييدين ياراشئغي دئر(احتياط عاغلئن شرطي دير).
«احتياط زينت جوانمردان است(احتياط شرط عقل است)».

احمد بي غم دير.
«آدم بي خيالي است».

ادب بازاردا ساتئلماز.
«ادب در بازار فروخته نميشود».

اريم اولسون ائرمني اولسون(اراولسون اكبر اولسون).
«اخلاق و رفتار مهم نيست مهم اين است كه شوهر و سايه سر باشد».

اششييم اؤلمه يونجا بيتينجه ك ، يونجام سارالما ، توربا تيكينجه ك.
«بزك نمير بهار مياد ، كمپوزه با خيار مياد».

اششيه گوٍجوٍ چاتميًر , پالانئ تاپدالاييًر .
«زورش به خر نمي رسد ، پالانش را كتك مي زند»!

اشك نه بيلر آرپا باهادي.
«خر كه نمي فهمه جو گرونه(خر چه داند قيمت قند و نبات)».

اشيد اينانما.
«بشنو و باور مكن».

ال الي يويار ، ال ده دؤنه ر اوزو يويار.
«دست، دست را مي‌شويد، دست برمي‌گردد صورت را مي‌شويد(همدلي و كمك به ديگران و رفتار متقابل آنها در تمامي زمينه‌ها)».

اله گوتورنده قاوال، گوته سوخاندا زورنا.
« »

الييم اله نيب قلبيريم گويده فئرئلدئر.
«الكم بيخته شده و غربيلم درهوا مي‌چرخد(آردم را بيختم الكم را آويختم)».

الينده ن سو داممئر.
«از دستش آب نميچكد(كنايه از آدم خسيس)».

ان بؤيوك بيجليك دوزلوكدور.
«بزرگترين زيركي درستكاري و صداقت است».

اوباشداآغلاماق بوباشدا سئزئلداماقدان ياخشئدئر.
«ناله كردن در ابتدا از گريه كردن در انتها بهتر است(احتياط اوليه بهتر از پشيماني و گريه كردن در پايان كار است)».

اوجوزدان باهاسي اولماز.
« هميشه جنس گرانبها مرغوب و باصرفه تر است».

اوجوزلو اتين شورباسي اولماز.
«از گوشت ارزان شوربا نميشود ».

اود آلتئندان كوز ،آدام آلتئندان سوز(آدامئن آلتئن سوز ياندئرار، قازانئن آلتئن كوز ياندئرار).
«خاكستر زير آتش ، حرف پشت سر انسان(انسان بواسطه برخي از سخنان ديگران هميشه در زحمت و رنج است همچنان كه شعله ور شدن چوب زير ديگ را مي سوزاند)».

اود پارچاسي دي.
«يه پارچه آتيشه».

اوره ييم قئزمئر.
«دلم گرم نميشه».

اوز گوزونده ديره يي گورمور ، اوزگه نين كينده توكو گورور.
«تير را در چشم خود نمي‌بيند ولي مو را در چشم ديگري مي‌بيند».

اؤزومون قشنگين چاققال يئير.
«بهترين انگور (باغ) راشغال ميخورد ».

اوزونه سيچير ، منه گوز بره لدير .
«براي خودش مي ريند ، براي من چشم مي دراند»!(خودش را خيس ميكند,عصبانيتش را سر من خالي مي كند.)

اوزو يئخئلان آغلاماز.
«كسي كه خودش بيفته گريه نمي كنه (خود كرده را تدبيرنيست)».

اوستورانين قاباغيندا سيچماسان ، دئيرلر گوتو يوخدي.
«كلوخ انداز را پاداش سنگ است.»(عوض عوض داره گله نداره)

اوغرو پيشيك آغاج گورجك قاچار.
«گربه دزده چوب ببينه فرار مي‌كنه».

اوغرو دان اوغرويا حلالدي.
«دزد كه از دزد بدزده حلاله.»

اؤلسون او ياخشي كي پيسده ن سونرا گه له جك(اؤلسون او پيس كي يئرينه ياخجي سي گه له جك).
«بميرد آن خوبي كه ميخواهد بعد از بد بيايد(هيچ بدي نرفت كه خوب جاش رو بگيره)».

اول قارداشلئغئني ثابت ائله سونرا ارث و ميراث ايسته.
«اول برادريتو ثابت كن بعد ادعاي ارث بكن».

اؤلو دوروب مرده شيري يويور.
«مرده بلند شده داره مرده‌شور رو غسل ميده».

اؤلومدن باشقا هر شئيه چاره وار.
«فقط مرگ را چاره نيست».

اؤلمه ز خديجه، گوره ر نوه نتيجه.
«نميميرد خديجه،ميبيند نوه و نتيجه (يعني هركس كار بكند خوب و بد نتيجه كارش و يا عمل انجام يا فته اش را خواهد ديد و پس از آن ديگران با ديدن نتيجه كار قضاوت خواهند كرد)».

اؤلمه ك اگر اؤلمه كدير، بونه جان وئرمه كدير.
«مرگ يك بار شيون هم يك بار».

اؤلن يوخدور قبرينه سئچاسان.
«هنوز خبري نيست كه داري برنامه ميريزي».

اؤلويه اوز وئرسن ، سيچار كفنين باتيرار.
«به مرده رو بدي مي رينه كفنشو كثيف مي كنه».

او مراغا باسلئغئدي،ايلده بير دفعه گلر.
«آن باسلوق مراغه است سالي يكبار ميايد».

ايت موتالدان ال‌چكدي موتال ايتدن ال چكمير.
«سگ از خيك دست برداشت خيك ازسگ دست برنمي‌دارد».

ايت هورر كروان كئچر.
«سگ پارس مي‌كند، كاروان ميگذرد(سگ لايد و كاروان گذر،جواب ابلهان خاموشي است)».

ايتين آياغيندان تيكان چئخاردئر.
«از پاي سگ خار در مي‌آورد(سخت كوش- در مورد انجام كارهاي سخت و مشاغل طاقت فرسا)».(كنايه ازشجاعت و نترس بودن)

ائرمني قان گوروب.
«جهود خون ديده».

ائرمني موسلمان ائله مك.
«».

ايري اوتوراق دوز دانيشاق.
«كج بشينيم، راست صحبت كنيم(اظهار صداقت و راسنگويي در هر موقعيتي)».

ايش ايچينده ايش وار.
«كاسه اي زير نيم كاسه است».

ايش اينسانئن جووهه ري دير.
«كار جوهره ي انسان است».

ايش قالسا اوستونه قار ياغار.
«اگه كار بماند رويش برف ميبارد».(كار امروز را نگذار فردا)

ايشله ين دميري، پاس باسماز.
«آهني كه كار كند زنگ نمي‌زند(در زمينه ارزشمندي كار كردن بيان مي‌شود)».

ايشي دوشنده آختارار ، ايشيم دوشنده قاوالار.
«وقتي كاري با من دارد دنبالم مي گردد ، وقتي كاري باهاش دارم فراري ام مي دهد».

ايكي عزيزين آراسئنا گيرمزلر.
«يعني هيچوقت بين دو نفردوست و يار عزيز و صميمي وارد نمي شوند(بين دو عزيز نبايد فاصله و اختلاف انداخت».

ايلان هر يئره ايري گدر، اوز يوواسينا دوز گدر.
«مار هر كجا كه كج بره ، خونه خودش راست ميره».

ايلانئن يارپئزدان خوشو گلمز گلر سو قئراغئندا چئخار.
«مار از پونه بدش مياد دم در لونه اش سبزه ميشه ».

ايلاني اوتوب اژدها اولوب .
«مار را قورت داده شده اژدها».(مار خورده افعي شده)

ايل باهارئندان بيلينر.
«سالي كه نكوست از بهارش پيداست».

ائل گوجو، سئل گوجو(ائلين گوجو، سئلين گوجو).
«قدرت مردم مانند قدرت سيل است(دست خدا با مردم است)،در زمينه نيرومندي كار جمعي بيان مي‌شود».

ائله دانئشئر كي پيشميش تويوغون گولمه يي گلير.
«چنان حرف مي زند كه مرغ بريان خنده اش مي گيرد».

ائله قورخور ، جين دميرده ن قورخان كيمي.
«مثل ترسيدن جن از آهن مي ترسد(كنايه از آدم ترسو است)».

ائله يئرده ياتماز كي آلتئنا سو كئچه.
«مي گويند فلاني جائي نمي خوابد كه آب زيرش برود، بسيار محتاط است».

ائويمدن چئخئر قارنئما گئدير.
«از خانه‌ام در ميايد،به شكمم ميرود(از اين جيب به ان جيب)».

[ويرايش] ب

باخما اوزونون قاراسئنا ، باخ آلنئنئن سيتاراسئنا.
«فلفل نبين چه ريزه،بشكن ببين چه تيزه».

بارلي آغاجا داش وورارلار.
«درختي كه ميوه داره بهش سنگ پرتاب مي كنند(به‌درخت بي‌ثمر سنگ نمي‌زنند)».

باشدا آغئل اولماسا بدن عذابدا اولار.
«اگه تو سر عقل نباشه بدن تو عذابه».

باشئنا داش دا سالاندا ، اوجا يئردن سال(باشئنا كول ده اله سن ،اوجا يئردن اله).
«وقتي ميخواهي بر سرت خاك بريزي از جاي بلند بريز(همت بلند دار كه مردان روزگار – باهمت بلند بجائي رسيده اند)».

باغدا اريك واريدي سلام عليك واريدي، باغدان اريك قورتولدو سلام عليك قورتولدو.
«تازماني كه سود ميرسد دوست است».

باغبانئن گول واختي قولاغي ائشيتمز.
«گوش باغبان وقت باز شدن گل كر مي شود».

بالا لي قارغا بال يئمه ز.
«كلاغي كه فرزند دارد خودش عسل را نميخورد(همه چيز براي بچه ها)».

بال شيرين،بالا بالدان دا شيرين.
«عسل شيرين است ، فرزند از عسل هم شيرين تر».

بالئغ كونلو ايستيه نين گوتو سودا اولار(كونلو بالئغ ايسته نين گوتو بوزلو سو دا اولار،كؤنلو بالئغ اتي ايسته يه ن، قويروغون قويار بوز اوسته).
«كسي كه دلش ماهي مي خواهد بايد در آب فرو رود(هركه طوطي خواهد جور هندوستان كشد،كسي كه خربزه مي خورد ، پاي لغزش هم مي نشيند)».

بركت ،حركت ده دير.
«از تو حركت،از خدا بركت».

بش بارماغ بشيده بير اولماز.
«پنج انگشت برابر نيستند».

بش ده آلاجاغئم يوخ اوچ ده وئره جاغئم.
«نه به اشتري سوارم نه چو خربه زير بارم».

بش قئرانلئق يوغورت كيمين اوزون توتوب.
«مانند ماست پنج قراني خودش را گرفته»

بودونيا بير گوزگودور، هر گلن باخار گئدر.
«اين دنيا مانند آينه است هركسي ميايد و نظري بر آن مي افكند».

بورجلو بوشلونون ساغلئغئن ايستر.
«طلبكار سلامتي بدهكار را مي خواهد تا زنده باشد و بتواند دين خود را ادا نمايد».

بوردا منم باغداددا كور خليفه.
«در اينجا همه كاره من هستم همچنانكه در بغداد نيز خليفه كور همه كاره است».

بؤركونو قوي قاباغئنا.
«كلاه خود را قاضي كن».

بورنو يئللي دير.
«دماغش باد دارد».

بورنوندان توتسان جاني چئخار.
«اگر دماغش را بگيري جانش در مي‌آيد».

بوغدا بوغدادان بيته ر.
«از مكافات عمل غافل مشو***گندم از گندم برويد جو ز جو».

بوقارا او قارا يا بنزه مز.
«اين تو بميري از اون تو بميري ها نيست».

بو گونون صاباحي دا وار(جمعه نين چرشنبه سي وار).
«امروز فردايي هم دارد(در مورد افرادي كه شاكر نعمت نيستند به كار مي رود)».

بولاغ سو توكمه يي ايله بولاغ اولماز گئره ك اوزو جوشا.
چشمه با آب ريختن چشمه نمي شود خودش بايد بجوشد.

بولانماسا دورولماز(خراب اولماسا آباد اولماز) .
«شرط آباداني و اصلاح، به هم خوردن و از بين بردن برخي از شرايط و موارد است».

بونلاردان فاطييا تومان اولماز.
«از اينهان به فاطي تنبان نمي شود».

بير آياغي قبيرده اولماق(بير آياغي قبيرده دير).
«پاي كسي لب گور بودن».

بير الده ايكي قارپئز توتماغ اولماز.
«با يك دست نميتوان دو هندوانه را برداشت ».

بير اينه اوزونه وور، بير جووالدوز اوزگيه.
«اول يك سوزن به خودت بزن بعد يك جوالدوز به ديگران».

بير باشي وار مين سئوداسي.
«يك سر دارد و هزار سودا.»

بير بير مين اولار،داما داما گو’ل اولار.
«يكي يكي هزار ميشود چكه چكه درياچه(استخر)ميشود(قطره قطره جمع گردد وانگهي درياشود)».

بير تخته سي اسكيك دي.
«يه تخته اش كمه».

بير تيكه ني بيلمه ين ،اون تيكه ني ده بيلمز(بير تيكه ني بيلمه ين ، مين تيكه نيده بيلمز).
«كسي يك خوبي را(كه در حقش شده) نفهمد ده خوبي ديگر را هم نخواهد فهميد».

بير داش ايله ايكي قوش وورماق.
«با يك تير دو نشان زدن».

بير سوز اولماسا،مين سوز دئييلمز(بير سوز اولماسا دئمزلر).
«تا نباشد چيزكي مردم نگويند چيزها».

بير كنده گيردين هامي كور سنده كور(يالانا بورون ، ال ايله سورون).
«اگر وارد دهي شدي ديدي همه كور هستند تو هم كور باش (خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو)».

بير گول ايله باهار اولماز.
«با يك گل بهار نمي شود».

بيرليك هاردا ديرليك اوردا.
«يكدلي هرجا كه باشد زندگي آنجاست».

بيرين بيليرسن بيرين يوخ.
«يكي را مي داني يكي را نه ».

[ويرايش] پ

پاخما اولماسا، مرد رند آجئن دان اولر.
«اگر آدم پخمه وجود نداشته باشد، رند از گرسنگي مي ميرد».

پاكات ايچينده سؤز دئمه ك.
«چيزي را با كنايه و در پرده گفتن».

پنيري دري ساخلار قادئني اري.
«پنير را خيك ( توبره ) نگه مي دارد و زن را شوهر».

پوخ پوخدور ، ياشي يا قوروسو.
«گوه گوه است،چه تر چه خشك(سر و ته يه كرباسن)».

پولو وئر پولا.
«پول را بده به پول».

پيچاق اوز دسته سين كسمه ز.
«چاقو دسته خودشو نميبره(هيچ شخصي حتي فرد ديوانه و احمق به خانواده خود آسيب نمي رساند)».

پيچاق وورسان قاني چيخماز.
«چاقو بزني خونش در نمي‌آيد».(كنايه از عصبانيت)

پيس اولادي نه آتماغ اولار نه اوتماغ.
«فرزند بد و ناخلف را نه ميشود طرد كرد نه ميشود قورت داد».

پيشي يه دئديلر پوخون درمان دي ،سئچدي اوستون باسدئردي.
«به گربه گفتند گهت دوا است ، ريد ،روش خاك ريخت».(كنايه از فرد خسيس)

[ويرايش] ت

تانري داغئنا باخار، قار وئرر.
«خداوند به هر كسي متناسب با ظرفيتش روزي مي‌دهد».

تانري يازاني ، بنده پوزا بيلمه ز.
«سرنوشت را نمي‌شود تغيير داد».

تايلي تايئن تاپمالي.
«كبوتر با كبوتر باز با باز، كند همجنس با همجنس پرواز».

تك الده ن سس چئخماز.
«يه دست صدا نداره».

تكلئق آللاها گليب.
«تنهايي خدا را زيبد».

تلسه ن قئز اره گئتمز،اره گتسده خئير گؤرمز.
«دختري كه براي شوهر كردن عجله كند، نميتواند شوهر كند و اگر توانست شوهر كند در زندگي اش خير نميبيند».

تنبل احمد دير.
«آدم تنبلي است».

تنبل قادئنئن ، قئزي زيرنگ اولار.
«زن تنبل ، دختر زرنگ خواهد داشت».

توخون آجدان خبري اولماز .
«شخصي كه سير است از احوال گرسنه آگاهي ندارد(سواره از پياده خبر ندارد)».

توك ايله دري،اوره كده ن سو ايچه ر.
«مو و پوست از دل آب ميخورند(وضعيت پوست و مو را دل آدم مشخص ميكند)».

تولكوسن آسلانلا چيخما ساوشا.
«اگر روباهي با شير دعوا نكن».

تولكو سوواخلي باغا گيرمه ز.
«روباه به باغ محصور وارد نمي شود».

تولكويه دئديلر هاني شاهيدين؟ دئدي: قويروغوم.
«به روباهه گفتن شاهدت كيه؟ گفت: دمبم».

تويدا،اوينايانين بويون گوره رلر.
«تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باش».

[ويرايش] ج

جان وئره‌ر مال وئرمه ز(جانين وئره ر ،ولي مالئن ورمه ز).
«جانش را ميدهد ولي مالش را نه».

جاني بوشلوغدان ائرمني يه دايي دئيير.
«يعني بواسطه تنبلي و كاهلي به غريبه و نا آشنا رو مي اندازد».

جفا چكمه ين، صفا گورمز.
«كسي كه سختي نبيند به آرامش نميرسد».

جوجه ني پاييزدا سايارلار.
«جوجه را آخر پاييز مي‌شمارند».

جوجه هميشه سبت آلتئندا قالماز.
«جوجه هميشه زير سبد نميماند».

جويود دور(جويود كيمين پوللارئن يئغئر).
«جهود(خسيس)است(مثل جهود پولهايش را جمع ميكند)».

جهننمه گئدن اؤزونه يولداش آختارار.
«مسافرجهنم ، دنبال رفيق مي گردد».

[ويرايش] چ

چادراسئزلئق دان ائوده قالئب(تومانسئز لئقدان ائوده قالئب).
«از بي چادري تو خونه مونده-آب نمي بيند وگرنه شناگر قابلي است(بدي و خيانت نكردن او از فقدان وسائل است)».

چاغئرئلان يئرده ييت ـ چاغئرئلمايان يئردن ايت(چاغئران يئرده ن قالمازلار، چاغئرمايان يئره باخمازلار).
«جايي كه دعوت شده اي حاضر باش ـ از جايي كه دعوت نشده اي پنهان باش».

چالما قاپيمي ، چالارلار قاپيني.
«درم را نكوب ، در تو را هم مي‌كوبند.( آزارم نده كسي هم ترا آزار خواهد داد)».

چوخ زامان ، دوران اوكوز ، ياتان اوكوزون باشينا سيچار.
«خيلي وقتها گاو ايستاده بر سر گاو نشسته مي‌ريند».

چوخ محبت تئز آيرلئق گتيره ر.
«محبت زياد زود جدايي مي آورد(تب تند زود سرد ميشود)».

چوخ ياشايان چوخ بيلمز،چوخ گزه‌ن چوخ بيلر.
«كسي كه زياد عمر كند زياد نميداند،كسي كه زياد سفر كند زياد ميداند.جهانديده بسيار مي داند( مورد كساني كه سن زياد و موي سفيدشان را دليل دانايي شان تلقي مي كنند بكار مي رود)».

چؤره يي سوفرادا گؤرؤب ، سويو كوزَه‏دَه(گونو باجا‏دا گؤروبدور سويو كوزَه‏دَه).
«نان را در سفره ديده و آب را در كوزه،آفتاب را از روزن بام ديده‌است و آب را در كوزه(در مورد كسي گفته مي‌شود كه نازپرورده‌ است)».

چولك اكه ن ، طوفان بيچه ر.
«هركه باد بكارد، طوفان درو خواهد كرد».

چؤلمَك گَزَر ، قاپاغئنئ تاپار.
«ديزي مي‌گردد و درِ مناسب خودش را پيدا مي‌كند».

چومچه آش دان ايستي اولوب.
«كاسه ي داغ تر از آش بودن».

چيراغ اوز ديبينه ايشئغ وئر مز(چيراغ اوز ديبينه ايشئغ سالماز).
«چراغ به اطراف خود نور نميدهد(كنايه از كساني است كه با وجود مستحق در اطرافيان خود فقط ديگران از وجود او بهره مند مي شوند)».

[ويرايش] ح

حاجي لك ‌لكين آرتئغ بالاسي.
«جوجه اضافي لك‌لك( جوجه‌‌اي كه خود لك‌لك از لانه بيرون پرت ميكند)».

حالوا ـ حالوادئمك له، آغئز شيرين اولماز.
«با حلوا حلوا گفتن دهن شيـرين نمي شود».

حامام سويو ايله دوست توتماق(خليفه كيسه سيندن باغئشلاماق).
«با آب حمام دوست پيدا كردن(از كيسه خليفه بخشيدن)».

حسن تلسيك دير.
«خيلي آدم عجولي است».

حكماوار اوزاخ كرديسي ياخئن(همدان اوزاخ كَردي ياخئن ).
«حكم آباد(همدان) دور ولي كرتهايش نزديك است(كنايه از كسي است كه به دروغ مي گفت من در حكم آباد(همدان)از روي كرت بزرگ مي پريدم غافل از اينكه كرت همه جا هست و امتحان كردن آن نياز به شهر خاصي ندارد)،اگر يزد دور است، گز نزديك است».

حق آلمالئدئر، وئرمه لي ده ييل.
«حق گرفتني است دادني نيست».

حق ايله باطيلين آراسي دورد بارماقدئر.
«فاصله حق و باطل چهار انگشت است».

حق داشي آغئر اولار.
«سنگ حق سنگين است».

حق سوز آجي اولار.
«حرف حق تلخ است».

حق سوز آخار سولاري ساخلار.
«حرف حق آبهاي جاري را متوقف ميكند».

حيرصين دوولته زيانئ وار.
«عصبانيت به مال ودولت زيان دارد(در زمان عصبانيت زدن و شكستن به دارايي خود انسان ضرر مي رساند)».

حيوانئن ديشينه باخارلار ،اينسانئن ايشينه.
«سلامت حيوان به دندان است وشايستگي انسان به عملش».

[ويرايش] خ

خالا خاطيرين قالماسئن.
«محض خالي نبودن عريضه».

خانئم سئندئران قابئن سسي چئخماز.
«ظرفي كه خانم خانه مي شكند صدايش در نمي آيد(صدايش را در نمياورند)».

خان يورغاني ميتيل اولماز.
«لحاف خان از جنس متقال نيست».

خاتئن قئز خالاسئنا چكر، قوچ اييد دايئ سئنا(خانئم قئز خالئسئنا چكر، خان اوغلان دايئسئنا).
«دختر خانم شبيه خاله اش ميشود ، آقا پسر شبيه داييش».

خكه خكه دئيينجه قئش چئخار.
«تا تو بخواي بگي خكه(تكه هاي كوچيك زغال)زمستون تموم شده».

خياطين اينه سي ايتمسه گونده اون دانا كوينك تيكر.
«سوزن خياط اگه گم نشه روزي ده تا لباس ميدوزه».

خئيير وئر ، خئيير گوتور.
«خير بده ، خير بردار».

[ويرايش] د

داغ داغا يئتيشمز، آدام آداما يئتيشر.
«كوه به كوه نمي رسد آدم به آدم ميرسد».

دالي يا قالسان دئيرلر گيج دي ، قاباغا گئچسن دييرلر بيج دي.
« اگه عقب بموني ميگن گيجه و اگه جلو بزني ميگن زيادي زرنگه(شاگرد خياط اتو را گرم مي آورد حرف است سرد مي آورد حرف است)»!

دانئشماق گوموشده ن اولسا دانئشماماق قئزئلدان دئر.
«اگر صحبت كردن از نقره باشد صحبت نكردن از طلاست(سكوت طلاست)».

دده م منه كور دئدي، هر گلني وور دئدي.
« »

دمير قاپي نين تخته قاپي يا دا ايشي دؤشر.
«در آهنين هم روزي كارش به درب چوبي مي‌افتد».

دوز يولدا يئري ينمير، شوخوملوخدا شيللاق آتير.
«راه صاف را نمي تواند برود ، توي زمين شخم خورده شلنگ ‌تخته مي‌اندازد».

دوز يول گه ده ن ، يورولماز.
«كسي كه در راه راست قدم بردارد ، خسته نميشود».

دوزه ن آپارار دايانان مقصده چاتار.
«كسي كه صبر كند برنده ميشود و هركه شكيبا باشد به مقصد ميرسد(گر صبركني زغوره حلوا سازي)».

دوست باشا باخار، دوشمن آياغا.
«دوست به سر نگاه ميكند ، دشمن به پا».

دوشانا دئيير قاچ ، تازي يا دئيير توت.
«به خرگوش ميگه بدو، به سگ تازي ميگه بگير».

دولانان آياغا داش ديه ر.
«هر كس با برنامه ريزي صحيح و خردمندانه تلاش و كوشش كند حتماً موفق خواهد شد(جوينده يابنده است)».

دولت دوشاني ارابا ايله توتار.
«دولت خرگوش را با ارابه ميگيرد».

دولتلي پول چيخاردار ، كاسيب اوتيرار پوللارين سايار !
«ثروتنمد پول در مي آورد ، فقير مي نشيند پولهاي او را حساب مي كند»!

دووارا مينه ن طالعينده اولاسان.
« »

دوواري نم يئخار ،اينساني غم.
«ديوار را رطوبت ويران مي كند انسان راغم».

دوه دن بويوك فيل وار.
«از شتر بزرگتر فيل هست ».

دوه دن ده بير قيل غنيمتدير .
« يك مو از خرس كندن غنيمت است».

دوه يه دئديلر بوينون ايريدي ، دئدي هارام دوزدور كي بوينوم ايري اولا.
«به شتر گفتند كه گردنت كج است ، گفت كجايم صاف است»؟

دئدي دئدي ملاكه دير.
«اگر چيزي را زياد بگويند ملكه ذهن ميشود و اتفاق مي افتد».

دئديلر ايش، قيز دئدي اره گئده‌جه يه م، گلين دئدي آيريلاجاغام، قوجا دئدي اؤله‌جه يه م، اولدو قيش، نه قيز اره گئتدي، نه گلين آيريلدي، نه ده قوجا اؤلدو ايش ده يئرينده قالدي.
« »

دئديلر عزرائيل اوشاق پايلايئر، دئدي نه وئرسين نه آلسئن.
«مرا به خير تو اميدي نيست شر مرسان».

دئدي نئجه سن بير سوز دئييم چاتداياسان،دئدي نئجه سن آنلامايام پارتداياسان.
«گفت چطوره يه حرفي بگم كه بتركي ، گفت چطوره كه خودمو بزنم به نفهمي تا تو بتركي »

دئوين قولاغئنا قورقوشوم.
«بر گوش ديو سرب(گوش شيطان كر)».

ده لي دلي ني گورنده ، چوماغين گيزله در.
«ديوانه كه ديوانه ببيند چماقش را قايم ميكند.»

ده لي يه هميشه بايرامدئر(ده لي يه گونده بايرامدئر).
«براي ديوانه هميشه عيد است(براي ديوانه هر روز جشن است)».

دينمه يه نين ،دينه ني وار.
«».

دييرمان نوبتينن ايشلر .
«آسياب به نوبت است».

[ويرايش] ذ

ذكرسيز مومني شيطان آللادار.
«مومن بدون ذكر و نماز را شيطان گمراه مي كند».

ذوقسئز طاعت بارسئز آغاجدئر.
«طاعت بدون ذوق درخت بي بار است».

[ويرايش] ر

رحمت دوزه نه ،لعنت پوزانا.
«رحمت بركسي كه كارها را درست مي كند و لعنت بركسي كه كارها را برمي اندازد».

رشيد اوغول وورماغا آتاسئندان ايذن آلماز.
«رشيد براي زدن پسرش از پدرش اجازه نمي گيرد».

رعيتين دوواري آلچاق اولار(كاسئبئن دوواري آلچاق اولار).
«ديوار رعيت كوتاه مي شود(چراغ فقير نور ندارد)».

رنگيمه باخ احوالئمي خبر آل.
« به آب و رنگم بنگر و از احوالم باخبرشو».

روزوسو گلن زامان يوخو توتار كؤپه يي.
«وقتي زمان روزي سگ ميرسد خوابش ميبرد».

روس تويوغودور پئسلاسان پئسلانار.
«»

روشوه جهنمي ايشئقلاندئرار.
«رشوه جهنم را درخشان ميكند».

ريحان مرزه كرديسينه گتميركي.
«به كرت و باغچه ريحان مرزه كه نميرود».

[ويرايش] ز

زر قدرين زرگر بيلر.
«قدر زر زرگر بداند».

زحمت چكمه ين راحتلئغئن قدريني بيلمز.
«كسي كه زحمت نكشيده باشد قدر راحتي را نميفهمد».

زحمت سيز بال دادانمازسان.
«بدون زحمت نميتواني عسل بخوري(نابرده رنج گنج ميسر نميشود)».

زحمتي مشاطه چكر لذتي داماد آپارئر.
«مشاطه زحمت ميكشد داماد لذت ميبرد».

زيانئن ياريسئندان قايئتماق قازانجدئر.
«ضرر را از هر كجا بگيري نفع است».

[ويرايش] س

ساح باشا ساقئز ياپئشدئرما(ساح باشئنا ساققئز سالما).
«سري كه درد نمي كنه دستمال نمي بندند(ميفكن بر سر بي موي خود زفت)».

ساخلا ساماني ، گلر زاماني.
«كاه را نگه دار وقت استفاده آن ميرسد(هرچيز كه زار آيد، يك روز به‌كار آيد)».

سارالا سارالا قالماخدان ، قيزارا قيزارا اولمه ك ياخشئدئر.
«مرگ سرخ به از زندگي ننگين است».

ساققاليم يوخدور سوزوم كئچمير.
«ريش ندارم حرفم را قبول ندارند».

سرباز نه بيلير هيوا كالدئر.
«سرباز چه مي فهمه كه ميوه هنوز كاله ( خر چه داند قيمت نقل و نبات)».

سس سيز طياره دير.
«آب زير كاه است».

سفه ننه نين سفه ده قئزي اولار.
«مادر كه بي عقل باشد دخترش هم بي عقل ميشود».

سلام سلامتلئق گتيره ر.
«سلام سلامتي مياره».

سن چوره يي آت سويا ، بالئق بيلمسه ، خاليق بيلر.
تو تكه نان را در آب بريز اگر ماهي نفهمد ، خدا ميفهمد.(تو نيكي ميكن و در دجله انداز كه ايزد در بيابانت دهد باز)

سن آقا ، من آقا ، اينكلري كيم ساغا؟
«تو آقا ، من آقا ، راستي !گاوها را كي بدوشد ؟!».

سن اوخياني من توخورام.
«چند پيراهن بيشتر از تو پاره كردم».

سندن حركت ،الله دان بركت.
«از تو حركت ،از خدا بركت».

سو بولبولو دور.
«كنايه از كسي كه زياد به حمام ميرود».

سوبير يئرده قالسا ايي له نر.
«تحرك لازمه زندگي است».

سوت گولونده دير.
«تو استخر (درياچه ي )شير است».

سودا بوغولان سامان چؤپوندن ياپئشار.
«غريق بر هر گياه خشك چنگ زند».

سؤزو آت يره صاحبي گؤتوره ر.
«حرف را بينداز زمين صاحبش برداره».

سؤز سؤز آچار، سؤز گؤز آچار.
«حرف حرف را مياورد ، حرف هم چشم را باز ميكند».

سؤز سؤز گتيره ر،آرشئن بئزي.
«يعني يك حرف كافي است گفته شود تا سخن و حرف جديدي بواسطه آن مطرح شود».

سؤز وار گلر كچر ، سؤز وار دلر كچر.
«سخني هست كه گفته مي شود و مي گذرد ، سخني هست كه گفته مي شود و دل و جگر را سوراخ مي كند و مي گذرد».

سؤزون دوزون اوشاق دئير.
«حرف راست را بچه ميگويد».

سويوغ سوليمان دير.
« »

سويون آخارئندان،آدامئن يئره باخارئندان گرك گورخاسان.
«از آن نترس كه هاي و هوي دارد،از آن بترس كه سر به زير دارد».

سيچانلار پلنگ اولامازلار،تؤلكولر آسلان.
«در موشها استعداد پلنگ شدن نيست ودر روباه ها استعداد شير شدن».

سيدر كافير موفته اولسا اوزان اول.
«سدر و كافور كه مفت باشه بخواب بمير».

سئرچه ندير كلله پاچا سي نه اولا(قارئشقا ندير كلله پاچا سي نه اولا).
«موضوع بي اهميت قابل بحث نيست».

سئنان قول بويوندان آسلانار.
«دست شكسته وبال گردنه».

[ويرايش] ش

شاهيدده ايمان يوخ بي ده عدالت.
«زيبا روخان ايمان ندارند و پادشاهان عدالت».

شرطي شوخومدا كس، خير ماندا يابا لاشما ياسان(شرطي شوخومدا كس خرمنده شنه دعواسي چئخماسئن).
«جنگ اول به از صلح آخر است».

شووه ره ن مزاج دئر.
«اشاره به كسي كه نظرش را سريع تغيير ميدهد».

شئر غزل دئيير.
«چرند ميگويد».

شيرين سوز ايلاني يوواسئندان چئخاردار.
«زبان خوش مار را از سوراخ بيرون مي‌آورد».

[ويرايش] ص

صبر ايله حالوا پيشر اي قورا سندن.
«گر صبر كني زغوره حلوا سازم».

صوبحانه ني يولداشئن ايله يئه ، ناهاري اوزون تك يئه، وشامي دشمنين ايله يئه.
«صبحانه را با دوستت بخور، ناهار را تنها بخور ، و شام را با دشمنت بخور».

[ويرايش] ض

ضررين قاباغئن هر واخت توتسان منفعت دير.
«جلوي ضرر را هر وقت بگيري منفعت است ».

[ويرايش] ط

طعنه لي سوزدن ايتي قئلئنج ياخشئدئر.
«شمشير تيز از حرف با طعنه بهتر است».

[ويرايش] ظ

ظولمون آخيري اولماز.
«ظلم عاقبت ندارد».

ظولم ايله آباد اولان عدل ايله ويران اولار.
«آنچه كه با ظلم آباد شود با عدل ويران ميشود».

[ويرايش] ع

عاغئل عاغئلدان اؤتكم اولار.
«عقل از عقل نافذ مي شود(همفكري و مشورت)».

عجله ايشينه شيطان قارئشار.
«عجله كار شيطان است».

عذاب ملاكه سي دير.
«فرشته ي عذاب است».

عوض عوض اولدو قاري.
«اين به اون در».

عوضين بدل آددا اوغلو وار.
«عوض عوض داره گله نداره».

[ويرايش] غ

غوربت جنت اولسادا، يئنه وطن ياخشئ دئر.
«يوسف كه به مصر پادشاهي ميكرد مي گفت بي شاهي كنعان خوشتر».

[ويرايش] ق

قادئنئن يالاغي سمني قويار ، كيشنين يالاغي باققال دوكاني آچار.
«زن شكمو سمنو مي پزد ، مرد شكمو دكان بقالي مي زند».

قادئن وار ائو ياپار قادئن وار ائو ييخار.
«زني هست كه خانه را آباد ميكند، زني هم هست كه خانه خراب ميكند».

قارا قارغانئندا بالاسي اوزونه خوشدور.
«بچه كلاغ سياه هم براي مادرش خوشگل است».

قارداشلار ساواشدئلار ابله لر ايناندئلار.
«برادرها باهم دعوا كردند،ابلهان هم باور كردند».

قارغادان قناري اولماز.
«كلاغ فقط يك كلاغ است و نمي توان آنرا به جاي قناري جا زد( نمي توان ذات و جوهره افراد را تغيير داد)».

قارقئشئن ايكي باشي اولار.
«نفرين دو سر دارد».

قازان قازانا دئير، گوتون قارا دئر(قازان قازانا دئيير ديبين قارا دئر، قازان قازانا دئيير اوزون قارا ، گودوش گودو شا دئيير اوزون قارا اولسون).
«ديگ به ديگ ميگه رويت سياه است ( كسي كه عيب دارد عيب ديگري را مي گيرد،در مورد افراد خلافكار گفته مي شود كه به خلاف وبزه ديگران اعتراض دارند)».

قاقا اولمايان يئرده ايديه قاقا د ئير لر.
« »

قاني قانيله يومازلار.
«خون را با خون نمي شويند».

قلم،قئلئنجدان ايتي دير.
«قلم،از شمشير تيزتر است».

قورخان باش ساليم قالار.
«سري كه بترسد سالم ميماند».

قورخان گوزه چوپ دوشه ر(قورويان گوزه چوپ دوشه ر).
«موش توي كاسه آدم وسواسي ميافتد».

قورخموش آداما قويون باشي جوت گورونر(گوز گوردوغوندان قورخار،ايلان چالمئش آلا چاتي دان قورخار).
«مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد ميترسد».

قورد آرتسا،پاخئل دا آرتار(پاخئل آرتماز).
«اگر گرگ پيشرفت كند، بخيل هم پيشرفت ميكند(بخيل پيشرفت نميكند)».

قورد بالاسي ، قورد اولار(قورد اني يي (بالاسي) يئنه قورد اولور).
«عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با آدمي بزرگ شود».

قورددان قورتولدوغ، قوليبيابانيه توش گلديك.
«از شر گرگ خلاص شديم، گرفتار غول بيابوني شديم ( از چاله به چاه افتاديم)».

قورد دومانلئغي سئوه ر.
«گرگ از پراكندگي، بلبشويي و مه آلودي خوشش مي آيد تا از فرصت بوجود آمده بتواند به اهداف پليدش دست يابد».

قوردون سلامي طمع سيز اولماز.
«سلام گرگ بي طمع نيست».

قورو قورو قوربانئن اولوم.
« تعارف كم كن و بر مبلغ افزاي».

قوناغ ائو ييه سي نين دوه سي دير.
«مهمان شتر صاحبخانه است ».

قوناغ قوناغي سئومه ز ، ائو ييه سي هئچ بيرين.
«مهمون، مهمونو نميتونه ببينه صاحب‌خونه هردو را».

قونشو آشي دادلي اولار(قونشو قادئني آدامئن گوزونه قئز گلير،تويوغو دا غاز گلير).
«مرغ همسايه غازه(زن همسايه به چشم آدم ، دختر مي آيد و مرغش هم غاز)».

قويو قازان اوزون درينده گوره ر.
«چاه كن هميشه خودش را در ته چاه مي بيند،چاه كن هميشه ته چاه است(چاه مكن بهر كسي اول خودت دوم كسي)».

قويون اولمايان يئرده كچي يه حاج عبدالكريم آقا دئيرله.
«جايي كه گوسفند نباشه به بز حاج عبدالكريم آقا ميگن(تو شهر كورا يه چشم پادشاهه)».

قئز ائوينده تويدور اوغلان ائوينده خبر يوخدور.
«در خانه عروس جشن عروسي برقرار است در خانه داماد خبري نيست».

قئز بادام دئر ، بالاسي بادام ايچي(منيم بالام بادام دئر ، بالاسي بادامئن ايچي).
«دختر مانند بادام است فرزندش مغز بادام(فرزند من بادام است ، بچه اش مغز بادام)».

قئزئم سنه دئييرم گلينيم سن اشيد.
«دخترم به تو ميگم، عروسم تو بشنو(به در ميگم ديوار بشنوه)».

قئش چئخار اوزو قارالئق كوموره قالار.
«بالاخره زمستان هم مي گذرد و روسياهي به زغال مي ماند».

قيصاص قيامته قالماز.
«مجازات گناه به قيامت نمي ماند».

[ويرايش] ك

كار ائشيدمز، ياراشدئرارـ كور گؤرمه ز ، قوراشدئرار .
«كر نمي شنود و جفت وجور مي كند ، كور نمي بيند و سرهم مي كند».

كاسيب(كسبه چي)مرد اولار.
«كاسب جوانمرد ميشود».

كاسئبي دَ

گؤنده ر 100 درجه کلوب دات کام گؤنده ر     بؤلوم لر: türki dilimiz
آرشیو
سون یازی لار
یولداش لار
سایغاج
ایندی بلاق دا : نفر
بوگونون گؤروشو : نفر
دونه نین گؤروشو : نفر
بوتون گؤروش لر : نفر
بو آیین گؤروشو : نفر
باخیش لار :
یازی لار :
یئنیله مه چاغی :